خراســـــان شناخت ایرانیام و ایرانی میمانم
| ||
|
امشب یعنی 31اکتبر یا 9آبان ماه، هالووین نامیده میشود و از جایی که در چند سال اخیر اجرای بعضی از آداب و رسوم شادی آور کشورهای دیگر جهان در ایران هم باب شده است، مطلب زیر را ارائه میکنم؛ البته این ماجرا از طرفی خوب است چون اجرای این رسوم، هرچند در اندازه ای بسیار کوچک و در حدّ خانه و خانواده، به هرحال میتواند بهانه ای برای شب نشینی و شادمانی مردم باشد؛ از طرفی هم ناپسند است، چراکه معمولا بدون اطلاع از اصل و ریشه آن، فقط به تقلید ظاهر برخی رسوم از روی فیلمها یا شبکه های ماهواره می پردازیم تاجاییکه شاید بتدریج مصداق «ضرب المثل کلاغ و راه رفتن کبک» شویم...!!! تاریخچه و آداب هالووین
تاریخ این شب، تقریباً به بیش از 2000 سال گذشته بازمیگردد و اتفاقاً آغاز آن درواقع بسیار جدی بوده است. شب 31 اکتبر، ریشه در رسوم سلتیها(ساکنان اولیه جزایر بریتانیا) دارد و آداب آن بیشتر از ایرلند و اسکاتلند آمده است. این شب در اصل از جشنی مذهبی پایه گرفته که از قرن نهم بعد از میلاد مرسوم بوده و "روز تمام مقدسین"(All Hallows Day) نام داشته است. مسیحیان در این روز که مطابق با اول نوامبر است، به افتخار تمام قدیسین جشنی برپا میکنند که امروز به نام All Saints Day شهرت دارد و هالووین، شب قبل این جشن است.
اما این شب، تاریخچه ای بسیار دورتر دارد و به یکی از تعطیلات سلتی بازمیگردد. بیش از 2000 سال پیش، راهبان سلت(Druid)، جشنوارهای را پایه گذاری کردند که سمهین نام داشت و اعتقاد داشتند که در این شب دروازه بین دو دنیا گشوده میشود و خدای جهان مردگان همراه با ارواح، اجنه و دیوها به روی زمین میآید. به همین خاطر، مردم سلت در این شب لباسهایی از پوست جانوران میپوشیدند و سر آنها را هم مانند کلاه خودی بر سر میگذاشتند تا از ارواح خبیث پنهان شوند و با کوبیدن بر طبل و اشیایی مانند دیگ و بشقابهای فلزی، صداهایی ایجاد میکردند تا اجنه را فراری دهند. در این میان، راهبان هم با برپا کردن آتش و دادن قربانی، ارواح را آرام میکردند تا مزاحمتی برایشان تولید نکنند.... امروزه رنگهای محبوب هالووین، نارنجی و سیاه است که نشانه ای از رنگ آتش راهبان در آسمان تیره شب است و اما پوشیدن لباس مبدّل، از پوشیدن پوست حیوانات به لباسهایی مانند جادوگران، هیولاها، شخصیتهای مشهور و... درآمده است یا اینکه ماسکی از جانور یا موجودی وحشتناک میزنند. از جایی که این مراسم همزمان با برداشت محصول رومیان که از قرن اول میلادی انجام میگرفته و آن هم در ستایش پومونا، الهه میوه جات بوده، بر جشن هالووین تأثیر فراوانی گذاشته است؛ از جمله این که کدوهای نارنجی رنگی(کدو حلوایی) که به شکلهای گوناگون بریده و تزیین میشوند و با شمعی در داخلشان، به عنوان فانوسهای شب هالووین در همه جا دیده میشوند و این امر به جک فانوسی معروف بوده که آن هم پیشینهای سلتی دارد.
از دیگر آداب رایج در این شب، چیزی شبیه به قاشق زنی در ایران است به این ترتیب که افراد (به خصوص کودکان) با پوشیدن لباس مبدل یا ماسکی بر صورت در گروههایی کوچک به در خانهها رفته و میگویند:"چیزی بده تا اذیتت نکنیم" و صاحبخانه که به همین مناسبت خوراکیهایی تهیه کرده، چیزهایی در سبد آنها میگذارد... ظاهراً این رسم در واقع بازسازی اتفاقی است که در دوران گذشته و در روز "تمام مقدسین" روی میداد و طی آن فقرا به در منزل ثروتمندان میرفتند و از آنها پول یا غذا میگرفتند؛ آنها معتقد بودند اگر کسی از کمک به فقرا سرباز زند، ارواح خبیثه به سراغش خواهند رفت و مورد آزار آنها قرار خواهند گرفت....
جالب اینجاست که امروزه این مسأله حتی در تزیین خوراکهایی که در مراسم این شب میل می کنند، نیز بی تأثیر نبوده است...
____________________________________________________________
1. Halloween ترکیب دو کلمه Hallow مقدس و E’en که همان Evening به لهجه ایرلندی، به معنای سر شب است.
2. Samhain
3. Pomona
4. جک فانوسی، Jack-o'-lantern
5. قاشق زنی، trick-or-treat
و این هم پوستر تلفیقی بناها و طبیعت سرخس به همراه دانشجویان تاریخ و تمدّن و استادان محترم دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد، رهاوردی ماندگار از این سفر که به همّت سرکار خانم رضوی انجام پذیرفت و دیشب به دستم رسید... ____________________________________________ [ 8 / 8 / 1393برچسب:بازدید تاریخی دانشجویان دانشگاه آزاد مشهد- سرخس, ] [ ] [ Yas ]
نمای زیبایی از طبیعت پشت طرقبه، تابستان 1392
[ 7 / 8 / 1393برچسب:مناظر تابستان طرقبه, ] [ ] [ Yas ]
دو بخش طرقبه و شاندیز از تابستان ۱۳۸۷ به بعد، به شهرستان بینالود ارتقا یافتند. این دو بخش از ییلاقات معروف و خوش آب و هوای مشهد در استان خراسان رضوی به شمار میآیند. از این پس قصد دارم به یاری خداوند عکسهایی که شخصاً از مکان های دیدنی و طبیعت زیبای آنجا تهیه کردم برای دیگران نیز به اشتراک بگذارم. در صورت تمایل می توانید از سایتهای زیر که مربوط به فرمانداری این شهرستان و بخشهای آن میباشد دیدن فرمایید: torghabeh-shandiz.new.khorasan.ir و www.shandiz.ir و www.torghabehonline.com
[ 7 / 8 / 1393برچسب:شهرستان بینالود, طرقبه وشاندیز, ] [ ] [ Yas ]
بیـــاییم در محـــــرّم؛ اشک نریــــــزیم؛ امّا اشکی را از مظلومی، پاک نماییــــم...
سیـــنه نزنیـــــــم؛ امّا سیـــنه دردمندی را از درد، پاک نماییــــم!!
زنجیــــر نزنیــــــم؛ امّا زنجیـــــر را از پای گرفتاری باز کنیـــــــم...
سپس با افتخار فریاد زنیــــــــــــــــم: یــــــــــــــــا حسیــــــــــــــــــــــــــــــــــــن... در حالیکه جادّه رو به سرخس را با همراهی ماشینهای ترانزیت بسیاری گذروندیم، حدود ساعت4 بعدازظهر به سرخس رسیدیم... نمای ورودی شهرستان سرخس
از جایی که نمیخواستیم زمان را برای بازگشت به مشهد از دست بدهیم؛ مستقیم با پرسش از اهالی شهرستان، به یک کیلومتری شمال شرقی سرخس،(نزدیک به مرز ترکمنستان) در انتهای بلوار مصلّی به راه افتادیم تا این که بعد از مدتّی با فاصله کمی از جاده، سمت چپ با بنایی همچون یک چهارطاقی از دور مواجه شدیم که همان آرامگاه مدنظرمان بود، پس سریعاً به سمت چپ رفتیم در صورتی که می بایست کمی بالاتر وارد جاده فرعی می شدیم؛ به هر حال رضایت دادیم کمی از راه را پیاده گز کنیم ....
در شرح حال شیخ لقمان سرخسی مشهور به لقمان بابا آوردهاند که وی عارف قرن 4ه.ق و معاصر با ابوسعید ابوالخیر بوده است. در زهد و عرفان وی همان بس که سنگ مزار وی را بسیار بزرگ گرفتهاند و آن را نشانی از بزرگی وی دانستهاند چیزی شبیه به سنگ مزار شیخ احمد جام در تربت جام ...
آرامگاه گنبدی با ارتفاع بسیار بلند از کف بنا دارد که دو پوشه است و یادآور مقبره سلطان سنجر سلجوقی میباشد...
درون بنا را چهار نورگیر مستطیل شکل در بدنه هشت گوش آرامگاه روشن می سازد. طاق نماهای درون ساختمان، آجرکاری بسیار چشم نواز و ظریفی دارد که در آن طرحهای هندسی به چشم میخورد...
خوشبختانه قسمتهای بسیاری از بنا همچون نقشهای هندسی درون طاق نماها با ظرافت و دقت خاصی در حال بازسازی بود... کارگران هم مشغول کار بودند و دورتادور ساختمان را از درون گچ میکردند...
بنا به گفته مسؤول آنجا، ایوان بلند آرامگاه، توسط توپ در جنگ جهانی دوم فرو ریخته است...
کتیبه ورودی آرامگاه در بیرون ساختمان
نمای نزدیکی از تزیینات آجری پشت آرامگاه و گنبد
و در انتها هم با وجود عجلهای که برای بازگشت به مشهد داشتیم توانستم تصویر دیگری از آرامگاه بگیرم که اتفاقا همزمانی خورشید و ماه در آسمان در آن مشهود است...
باری؛ ساعت 4:35 به طرف مشهد راه افتادیم؛ ساعت5 در گنبدلی، توقف کوتاهی داشتیم و 2باره ساعت6:20 دقیقه رسیدیم به همان گردنه های جاده وحشت!!! منتها با این تفاوت که این بار از آفتاب درخشان روز خبری نبود و میبایست در دل شب از آن گذرگاه بگذریم یه جورایی نفسها در سینه حبس شده بود.... اما هیچکس در ظاهر به روی خودش نمیآورد که ..... از گردنههای بسیاری که گذشتیم از بالای جادّه، چشممان به روشنایی چراغهای شهر کوچک مزداوند افتاد که نوید پایان جاده وحشت را به سرنشینان اتوبوس میداد....
در طول مسیر پرسشی از دانشجویان در رابطه با سرخس مطرح شد که یکی از آنها پاسخ درست داد و قرار شد در سفر تاریخی بعدی، جایزه ناقابلی به وی داده شود...
به هر حال سفر تاریخی جالب و خاطره آمیزی بود؛ حدود ساعت 7:30 به ورودی مشهد رسیدیم و 8شب بود که جلوی مجتمع علوم انسانی همگی با خسته نباشید و شب بخیر از یکدیگر جدا شدیم به امید سفری دیگر....
هوا کمی سرد شده بود به گونه ای که باد پاییزی نوازشگر گونه هایم شد و مرا مجبور کرد به پوشیدن گرمکن روی دستم که تقریبا از صبح بدون استفاده مانده بود... [ 23 / 7 / 1393برچسب:نمای ورودی سرخس,مقبره لقمانبابا, ] [ ] [ Yas ]
1393/7/18؛ ساعت یک ربع به 2 بعدازظهر؛ همان ابتدا که از داخل اتوبوس با در بسته محوطه حفاظت شده رباط مواجه شدیم شوک بدی به وجودمان وارد شد و گمانهها شروع شد که نکند کسی نباشد و روز جمعهای از کجا و با کی هماهنگ کنیم و ....؟؟!! اما بالاخره ظاهراً ابتدا سگی متوجه ورود بیگانگانی که ما بودیم شده بود و کم کم از دور چند بچه دیدیم که با همراهی همان سگ به سمت ما می دویدند و روزنههای امید را در وجودمان زنده کردند... آنها فرزندان مسؤول رباط که در جوار بنا زندگی میکرد بودند... به هر روی با استقبال گرم این بچه ها وارد رباط شدیم
رباط شرف یکی از چندین رباطی بوده که در مسیر راه ابریشم قرار داشته و در سال، پذیرای بازرگانان و کاروانیان و افراد بیشماری بوده است. گمان زیادی میرود که بانی رباط، شرف الدین علی قمی معروف به وجیه الملک وزیر سلطان سنجر سلجوقی(قرن6ه.ق)، باشد.
آقای علی بلالک، مسؤول محترم رباط شرف با صبوری خاصی، پاسخگوی پرسشهای گاه و بیگاه دانشجویان و ما شده بودند...
ابتدا با عبور از در اصلی و در واقع ورودی(تصویر بالا) به حیاط کوچکی رسیدیم که چند متر جلوتر در دیگری را روبرویمان دیدیم. این دیوار و بالای سردر نیز با آجرچینی ماهرانهای تزئین شده است... در واقع دو صحن یا حیاط در رباط شرف به چشم میخورد؛ هنوز محو تماشای شاهکار معماری محراب و حجرههای حیاط اول هستی که ایوان بعدی و حیاط دوم را روبهرویت مشاهده میکنی...
بیشک در ورودی رباط، مُهر تأییدی است بر افرادی که این بنا را یکی از بینظیرترین بناهای آجری ایران و حتی جهان دانستهاند. ظرافت طراحی در چینش آجرها؛ مشبک سازی و تزیینات و نوشتههای دور تا دور ایوان(در تصویر بالا) نشانگر این حقیقت ظریف است و گویی خود، حقیقتی دیگری است بر این موضوع که نوازشگر چشمان خسته راهیان جاده ابریشم بوده؛ آری تصور کنید در دل دشت با امکانات دوران قدیم، چشم رهگذر یا کاروانیان با چهارپایان خستهشان میافتاد به این بنای پرشکوه آن هم با این همه تزیینات خیره کننده!! دیگر از خداوند چه می خواستند؟؟ چراکه آنجا جایی بود که هم چهارپایانشان به نوایی می رسیدند و هم خودشان در مکانی به دور از خشم طبیعت و باد و باران، خستگی راه را به در میکردند...
در وسط حیاط اصلی رباط، حوضی سنگی وجود داشت و این روند در دو حجره پشت این ایوان به همین شکل، اما کوچکتر موجود بود که گویا سیستم آبی آن دوره را در زیر زمین تشکیل میداده است...
(نمای نزدیکی از تزیینات زیبای ایوان باقی مانده که البته قسمتهایی از آن در حال مرمت بود) از چهار ایوانی که در صحن حیاط رباط با طرح چلیپا یا صلیب در چهار طرف وجود داشته تنها دو ایوان آن تقریباً سالم مانده که ظاهراً به جهت حرکت باد و باران مربوط میشده است. آن گونه که مشاهده کردیم میشود گفت ایوانهای روبه قبله و پشت به قبله از بلایای طبیعی سالم ماندهاند و دو ایوان جهت شرقی و غربی از بین رفتهاند...
در ابتدای ورودی رباط، سمت راست، مسجد و محرابی وجود داشته که محراب آن با تمام تزییناتش تا به امروز وجود دارد(تصویر بالا). البته ظاهراً رباط، دارای دو مسجد بوده با چهار محراب!! که آثار هر چهار محراب تا امروز باقیست؛ سه محراب در داخل رباط و یکی دیگر در بیرون مجموعه... در همین سمت، محل استراحت چهارپایان و آخور آنها مشاهده میشود...
(نمای نزدیک از تزیین محراب رباط شرف)
در یکی از حجرههای پشت حیاط دوم، تزیینی در سقف وجود دارد که باعث شده آن را به اتاق ستاره معروف کند!!! در تصویر بالا به طراحی چینش آجرها که با سادگی خاص، زیبایی خیره کنندهای به سقف داده، توجّه نمایید...
حدوداً بیشتر از یک ساعت فیلم برداری و عکاسی و شنیدن توضیحات و در نهایت عکس گروهی یادگاری از رباط بیرون اومدیم...
به دشت اطرافش نگاه میکردم که متوجه موشهای بسیار بزرگ معروف به موش خرما(یا به قول مشهدیها:موش کلاوووووو!!!) شدم... جالب بود که فرزندان آقای بلالک، مکانی رو دقیقا روبه روی رباط، معروف کرده بودن به مدرسه موشها....!!!
به هر حال با نوشتن متن زیبایی که آقای دکتر حسینی در دفتر یادگاریها و خطنوشتههای بازدیدکنندگان رباط نوشتند؛ گویی در دل تاریخ رباط شرف هم ثبت شد روزی دانشجویان تاریخ و تمدن به همراه چندتن از مسؤولان دانشگاه آزاد اسلامی مشهد در خاک آنجا گام نهادند و لحظاتی چند با فیلم و عکس برای دفتر دلشان به یادگاری گذاشتند... « هر چه بود در اینجا بود در این بنای شامخ و استوار...» ساعت 3:30 بعدازظهر راه افتادیم به سمت سرخس که در 60کیلومتری آنجا قرار داشت |
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |